فرض کنید ما در دنیایی زندگی میکردیم که وقتی مشکلی وحشتناک پیش میآمد، اولین سوالی که میپرسیدیم این بود: «چگونه مطمئن شویم که این اتفاق دیگر تکرار نمیشود؟» شاید این تنها سؤالی نباشد که میپرسیم، اما همیشه اولین و مهمترین سؤال است.
شاید فکر کنید که ما در این دنیا زندگی می کنیم. ما این کار را نمی کنیم. ما در دنیایی زندگی می کنیم که اولین و اغلب تنها سوالی که می پرسیم این است که “چه ،ی مقصر این اشتباه است و چگونه می تو،م آنها را مجازات کنیم؟”
امیدوارم بتو،د ببینید که این دو جهت گیری بسیار متفاوت هستند. اولی به دورترین نقاط علیت به بیرون می نگرد. در گستردهترین شرایط ممکن میپرسد:چی شد؟” چه سری طول، از دومینوها، شاید در طی سالیان متمادی سقوط کرد که سرانجام به این روز خداپسندانه منجر شد؟ در سیستمهای پیچیده، هر ،ابی – حداقل، هر ش،تی که ارزش اصلاح دارد – محصول بسیاری از بازیگران است که همگی وقایع را در مسیر علّی به جلوتر میبرند. پرسیدن اینکه چه اتفاقی افتاده، افراد زیادی را که ممکن است برخی از آنها همدیگر را دوست نداشته باشند یا به هم احترام نگذارند، با روحیه گفتگوی باز و تغییر مشارکتی، گرد هم میآورد.
و به محض اینکه متوجه شدیم چه اتفاقی افتاده است، باید بپرسیم که چه کاری باید انجام دهیم تا مطمئن شویم که دیگر هرگز تکرار نمی شود. چه سیاست هایی باید تغییر کند؟ چه تمرین هایی باید پایان یابد؟ چه نهادی باید تعطیل شود و چه نهاد دیگری باید ایجاد شود؟ چه هنجارها، باورها و عاداتی را باید تغییر داد یا کنار گذاشت؟ طبیعتاً، چنین فرآیندی تنها در صورتی میتواند کارساز باشد که همه در ابتدا موافقت کنند که با انگشت اشاره نکنند. هدف سرزنش نیست بلکه بهبود است.
اگر ،ی فکر میکند که این چیزی است که در جهتگیری دوم اتفاق میافتد، باید زمان بیشتری را در دادگاه بگذراند. برای مثال این دو فاجعه را در نظر بگیرید.
چند سال پیش، من نماینده خانواده متیو سانویل بودم. سرنوشت با مت مهربان نبود. این بیماری در ذهن او کاشته شده بود که او را پارانوئید، مشکوک، فرار و انفجاری ساخته بود. البته دارو هم بود. همه آن داروها با نامهای غیرقابل تلفظی که هیچوقت مؤثر نبودند و وضعیت او را بدتر می،د، یا خیلی خوب کار می،د و او را مات و مبهوت می،د.
متیو در یک زندان فوق امنیتی ویسکانسین جان خود را گرفت. او در سلول انفرادی قرار گرفته بود، جایی که وضعیت او به شدت رو به وخامت گذاشت. از خوردن دست کشید. مصرف داروهایش را قطع کرد. جسد لاغر شد. افول مت آشکار بود. زند،، که در نزدیکی اسکان داده شده بودند، بارها به کارکنان زندان هشدار دادند. خانواده او به طور فزاینده ای پیام های فوری برای مدیران زندان ارسال ،د.
اما اخطارها بر گوش مردم افتاد. در نهایت، مت ملحفهاش را به صورت نواری درآورد، نوارها را به شکل طناب درآورد، طناب را در سینک خود خیس کرد، آن را به دور گردنش بست و با خشک شدن و سفت شدن طناب خفه شد. این باید یک مرگ عذابآور آهسته و طاقتفرسا بود. من و یکی از دوستان از پزشکان و یک نگهبان شکایت کردیم. هیئت منصفه به نفع ما بود و مبلغ زیادی به مادر، پسر و خواهر مت اهدا کرد.
مدت زیادی به این پرونده فکر نکرده بودم، اما وقتی در مورد ،ی یوجین پرایس خواندم که در اوا، سال 2021 در زندان آرکانزاس درگذشت، به یاد آن افتادم. حداقل اگر حساب های مطبوعاتی درست است، آقای پرایس، مانند مت سانویل، از سابقه طول، بیماری رو، شدید رنج می برد و در سلول انفرادی قرار گرفته بود. او نیز مانند مت، زیر چشمان کارکنان بی تفاوت زندان، خودداری کرد. مصرف داروهایش را قطع کرد. شروع به بازیگری عجیب و غریب کرد. او در نهایت به دلیل سوء تغذیه و کم آبی درگذشت، اما نه قبل از اینکه از دست داده باشد نصف وزن بدنش. ظاهراً کارکنان آنقدر نسبت به وضعیت آقای پرایس بیتفاوت بودند که سیاهههای زندان همان ورودی بیم،ی، «زند، و سلول اوکی» را حتی پس از مرگ او ثبت ،د. وکلا از طرف خانواده شکایت کرده اند.
هر دوی این دعواها با کلمات بسیار زیاد می پرسند “چه ،ی را می توانم سرزنش و مجازات کنم؟” این سؤال توجه ما را محدود به آ،ین بازیگران زنجیر علّی – ستاد اصلاح و تربیت – معطوف میکند. اما اگر ابتدا بپرسیم “چه اتفاقی افتاده؟” این سوال توجه ما را به موارد بسیار بیشتری جلب می کند.
هنگامی که بیماری مت به اراده داروسازی خم شد، او پدری مهربان، پسری فداکار و برادری مغرور بود. اما در مواقع دیگر طب مدرن با این جنون جور نبود و یک روز مادرش را به شدت کتک زد. او با پلیس تماس گرفت زیرا ،ی نبود که تماس بگیرد و فکر کرد او را به بیمارستان می برند. پلیس او را به زندان برد. دادستان منطقه او را به یک جرم سنگین متهم کرد زیرا این همان کاری است که همیشه وقتی یک نفر دیگری را به شدت مورد ضرب و شتم قرار می داد، انجام می شد.
و هنگامی که مت به وکیلش اجازه نداد دفاعیات جنون آمیز مطرح کند زیرا نمی خواست ،ی فکر کند او “دیوانه” است، به درستی محکوم شد. علیرغم اصرار دادستان، افسر مشروط و مادر (او را قرب، میکنید؟) قاضی او را روانه زندان کرد، زیرا زم، که یک نفر دیگری را به شدت مورد ضرب و شتم قرار میداد، همیشه چنین میشد. در زمان صدور حکم، قاضی گفت که مرد جوان می تواند کمک های مورد نیاز خود را در زندان دریافت کند. سپس به زندان رفت و درگذشت.
در مورد آقای پرایس، به نظر میرسد – باز هم طبق گزارشهای مطبوعاتی – که او وارد ایستگاه پلیس محلی شده و با انگشتش تفنگ را تقلید کرده است. آقای پرایس از اسکیزوفرنی رنج می برد و پلیس محلی او را به خوبی می شناخت، زیرا آنها افرادی بودند که در خلال فاصله های دوره ای او با واقعیت با او روبرو می شدند. به همین من،ت، آنها تصمیم گرفتند که به نفع او باشد که او را به زندان بیاندازند. دادستان او را به تهدید تروریستی متهم کرد و یک قاضی حکم به توقیف وثیقه 1000 دلاری داد. به دلیل کمبود 100 دلار وثیقه، آقای پرایس نزدیک به یک سال در زندان ماند. او البته نپذیرفت، زیرا زندان جایی برای بیماران رو، عمیق نیست. و در حالی که مت به جای تحمل شرایط به زندگی خود پایان داد، آقای پرایس به آرامی از بین رفت تا اینکه بدنش دیگر قادر به تحمل زندگی نبود.
اگر واقعاً در تلاش برای جلوگیری از فجایع این چنینی هستیم، باید بیشتر از این بپرسیم که آیا کارکنان اصلاح و تربیت مرتکب تخلف شده اند یا خیر. برای مثال، باید بپرسیم که چرا برای مادر مت منطقی بود که فکر کند تنها انتخاب او تماس گرفتن با پلیس بود. چرا پلیس فکر کرد که قفل ، مت و ارجاع پرونده او به دادستان منطقی است. چرا دادستان فکر کرد که متهم ، مت به یک جنایت جدی که خطر زندان را در پی دارد منطقی است. چرا قاضی به مت اجازه داد که دفاع از جنون خود را رها کند و به گناه خود اعتراف کند و چرا قاضی فکر کرد که مت می تواند برای بیماری خود در زندان کمک بگیرد.
در مورد آقای پرایس، باید بپرسیم که چرا پلیس حبس ، او را به نفع او می داند. چرا دادستان او را به یک جنایت متهم کرد نه اینکه پرونده او را به سیستم سلامت روان منتقل کند. آیا سیستم بهداشت رو، وجود داشت که می توانست به آقای پرایس کمک کند؟ و چرا او به مدت یک سال در بازداشت به سر می برد فقط به این دلیل که نمی توانست 100 دلار وثیقه بپردازد. و اینها فقط سوالات فوری هستند. به طور گستردهتر، هر دو مورد از ما میخواهند که بپرسیم چرا ما از سیستم حقوقی کیفری انتظار داریم مشکلاتی را که منشأ آنها به بیماری رو، میرسد، به جای قصد مجرمانه، رسیدگی کند. هیچ یک از این سؤالات را نمی توان در طرح دعوی علیه ستاد اصلاح و تربیت مطرح کرد، چه رسد به پاسخگویی.
تلاش برای درک آنچه اتفاق افتاده، و اطمینان از اینکه هرگز دوباره اتفاق نیفتاده است، a نامیده می شود بررسی رویداد Sentinel. یک ادبیات کامل پشت آن نهفته است و من انتظار دارم در آینده بیشتر درباره آن بنویسم. در حال حاضر، کافی است بگوییم که هرگاه اشتباهاتی رخ میدهد، جایی دارد که نمیخواهیم تکرارشان را ببینیم، از فروپاشی در خطوط هوایی ج، غربی تا اسناد طبقهبندی شده که به خانه روسای جمهور سابق ختم میشود. و نقش آشکاری در نظام حقوقی کیفری دارد، جایی که سقط جنین بسیار زیاد است. برای مثال، اگر یک افسر به یک مظنون غیرمسلح شلیک کند یا پلیس یک فرد بی گناه را متهم کند، این فرصتی است برای بررسی رویداد Sentinel، و در بهترین شهرداری ها، دقیقاً همین اتفاق می افتد. و البته، همیشه باید هر بار که شخصی یک بررسی رویداد Sentinel وجود داشته باشد جان خود را می گیرد یا در سایه پژمرده می شود و در بازداشت می میرد.
***
وقتی اینگونه استدلال می کنم، برخی فکر می کنند که من خواستار پایان دادخواهی حقوق شهروندی هستم. قطعا نه. من چندین دهه وکیل حقوق مدنی بوده ام و برای جایگاه قو،ن حقوق مدنی در زندگی آمریکایی ارزش قائل هستم. کارکنان اصلاح و تربیت در پرونده مت رفتار غیر قابل توجیهی داشتند و مهم بود که آنها را مورد بازخواست قرار دهند.
اما صرف نظر از اینکه آیا جرمی وجود داشته است یا خیر، فکر میکنم همه ما میتو،م موافق باشیم که مت سانویل و ،ی پرایس مجبور نبودند بمیرند. و اولین سوالی که یک جامعه دلسوز باید بپرسد، بدون سرزنش یا سرزنش، این است که چگونه می تو،م مطمئن شویم که تراژدی هایی مانند این هرگز تکرار نمی شوند.
منبع: https://verdict.justia.com/2023/01/23/imagine-we-lived-in-a-different-world